گره نگشا تا از گره هایم

زندگی ام به تو گره خورده

من فدای آن دل پر مهر

دل من را همین دلت برده

زندگی من فدای شما

عون من فدای اصغر تو

جان به کف برایتان هستیم

این محمد فدای اکبر تو

فکر و ذکر محمدم هستی

اشک چشمش برات می ریزد

اذن میدان بده به این طفلان

عون من بی شما که می میرد

من سپرده ام به این طفلان

که حسینم چه مادر هست و

اذن میدان اگر ندادی تو

اسم زهار چه می هست و

درد من را کسی نمی داند

خواهرت بعد کربلا هردم

زیر لب به گوش خود می گفت

بچه ها را چرا کفن کردم

من حسینم کجا کفن دارد

من فدای آن تن عریان

اشک چشم من سرازیراست

من فدای آن لب عطشان

 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها