من که شک کرده ام به چشمانم
که چگونه تو را نمی بیند
دخترت به بوسه محتاج است
بوسه ای از لبت نمی چیند
ال س لا م عل یک یا م ظ ل وم
من زبانم به لکنت افتاده
گوشواره به روی گوشم نیست
زجر ملعون به دخترش داده
روی ناقه نشسته بودم که
 دشمنت رسید و هی هل داد
من کجا شکل پیرزن هستم
تازه دندان شیری ام افتاد
سر بازار دیدنی بودیم
جشن و هلهله ها به پا کردند
بین کوچه پس کوچه ها مردم
خارجی مرا صدا کردند
به کسی من نگفته ام جز تو
ماجرای سکینه را بابا
دلقکی میان بزم شراب .
عمه جان مرد و زنده شد آن جا


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها